آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

ماه آسمون زندگی ما

تولد 3 سالگی آیدا گلم

عزیزترینم امروز تولد 3 سالگیته.  3 سال از زمینی شدن یه فرشته کوچولو می گذره. روز بدنیا اومدنت برف میومد امروز هم بارون اومد ، مثل وجود پر برکتت که عشق رو به خونه ما آورد. گل من برات آرزوی بهترینها رو دارم دوست دارم یه دختر مهربون و عاقل بشی و زندگیت سرشار از عشق و سلامتی باشه. روزی که مادر شدم دنیام عوض شد ،  همه هستی من شدی همیشه قلبم برات می تپه حتی اگر ازم دور باشی. دوستت دارم نازنیم   اینم هدیه مامان و بابا برای تولد 3 سالگی آیدا گلم ...
4 آذر 1393
1465 12 18 ادامه مطلب

تولد پسرخاله بهراد

عزیزم پسرخاله بهراد شنبه شب بدنیا اومد و با اومدنش کلی همه رو سوپرایز کرد آخه خاله مریم شنبه وقت دکتر داشت وقتی رفت پیش دکتر بهش گفت که نی نی داره بدنیا میاد باید بری بیمارستان. وقتی خاله مریم بهم زنگ زد که داره میره بیمارستان کلی ذوق کردم .عزیزم خوش اومدی خیلی زیاد منتظرت بودیم. جمعه ظهر خاله مریم زحمت کشیده بود و نهار پخته بود و آورده بود خونه بابابزرگ و همه رو دعوت کرده بود . خلاصه روز قبل از اومدن نی نی همه کنار هم بودیم و خیلی خوش گذشت. ...
20 آبان 1393

عقد دختر عمه مهدیه

جمعه ساعت 5 عقد دختر عمه مهدیه بود . آیدا جونم خیلی بهت خوش گذشت کلی بازی کردی و عاشق سفره عقد شده بودی . مخصوصا تخم مرغای رنگ شده تو سفره. قربونت برم انشااله عروسی خودت . عزیز دلم این روزا خوابت خیلی بهتر شده دیگه با لالایی می خوابی و منم خیلی خوشحالم که بالاخره خودت می تونی بخوابی. دیگه تو جمع احساس ناراحتی نمی کنی و کلی هم بهت خوش می گذره.عاشق عروسکاتی دائم در حال ناز کردن و حرف زدن باهاشونی. خیلی دوست داری برات کتاب بخونم خودت کتابا رو انتخاب می کنی و میاری تا برات بخونم. غذا خوردنت هم خیلی بهتر شده و انگار اشتهات بیشتر شده. عزیزم تو قشنگترین هدیه خدایی و هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر دوستت دارم. عاشقتم فرشته من. راستی پسر خاله...
9 مهر 1393

سفر به شمال

عزیزم 5 شنبه صبح  26 تیر به سمت شمال راه افتادیم روز سالگرد ازدواج من و بابایی.  نهار رو که کتلت بود با ماست محلی تو یه جنگل نزدیک چالوس خوردیم و به سمت نمک آبرود رفتیم هوا خیلی دم کرده بود و تمام راه کولر روشن بود .سوار تله کابین شدیم و کلی ذوق کردی فکر می کردم شاید کمی بترسی اما برعکس همش جیغ می کشیدی و کیف می کردی. بعدش رفتیم دریا و اونجا کلی با شن و ماسه ها بازی کردی . شام خوردیم و رفتیم هتل توی کلاردشت. فرداش رفتیم ویلای دوستم مهرناز و شما هم اونجا کلی آب بازی کردی و حسابی خودتو خیس کردی. با مهرناز جون دوست شده بودی و به حرفاش گوش می کردی. شنبه صبح رفتیم کنار رودخونه و با اینکه آبش خیلی سرد بود حاضر نبودی از آب در بیا...
30 تير 1393
1062 10 11 ادامه مطلب

گردشهای بهاری

عزیز دلم این روزها خیلی شیطون شدی هر بار هم که می خوای شیطونی کنی می ری تو اتاق درو می بندی وقتی میام آروم درو باز می کنم با یه لبخند شیطنت آمیز به پیشوازم میای . تقریبا تمام کشوها ها، عروسکها و اسباب بازیها و هر چی دم دستت باشه تو خونه پخش می کنی. گاهی یادم نمیاد یه چیزیو از دستت کجا قایم کردم خلاصه هیچی سر جاش نیست ، کلی ریخت و پاش و بی نظمی . قربونت برم می دونم این کنجکاویا لازمه سنته برای همین هر چی خطرناک باشه دور کردم تا با بقیه چیزا حس کنجکاویتو آروم کنی. عاشق گردش و بیرون رفتنی تا بهت می گیم می خوایم بریم بیرون جوراباتو سریع میاری و می گی بپوش. قربونت برم هنوز با خوابت درگیرم خیلی دیر می خوابی فعلا تلاشامون برای تنظیم خوابت نتیجه ...
25 خرداد 1393
1028 15 11 ادامه مطلب

سفرنامه کیش

بالاخره بعد از مدتها تونستیم مسافرت بریم . 23 تا 25 فروردین رفتیم دو شب و سه روز کیش بودیم . عزیزم این اولین سفر هواییت بود برای همین کمی استرس داشتم از شانس بد جامون صندلیهای آخر هواپیما بود . به محض شروع به حرکت با تعجب و نگرانی اطراف رو نگاه کردی و اومدی تو بغلم ولی خدارو شکر اصلا گریه نکردی و مشغول بازی با اسباب بازی فومی که مهماندار بهت داد شدی. کل پرواز مشغول بازی بودی . بالاخره بعد از یک ساعت و نیم رسیدیم باد خیلی گرمی میومد چمدونا رو که تحویل گرفتیم و با ترنسفر هتل رفتیم هتل آریان. ده دقیقه ای معطل شدیم تا اتاق حاضر بشه ، تو لابی هتل یه پسر کوچولو یه بادکنک گازی داشت اولش مامانش بادکنکو بهت داد تو هم کلی خوشحال شدی بعدش پس دادی...
7 ارديبهشت 1393

نوروز 1393 مبارک

بالاخره بعد از همه تلاشا برای رسیدن سال جدید ،بعد از همه استرسها برای تموم شدن بموقع  خونه تکونی و خرید ، سال جدید هم اومد سال اسب . امیدوارم سال جدید سال سلامتی ، شادی و موفقیت برای همه باشه. عزیز دلم بهترینهای دنیا رو برات می خوام امیدوارم همیشه تنت سلامت و دلت شاد باشه . آیدا جونم  کلی از سفره هفت سین خوشت اومد مخصوصا ماهیا رو خیلی دوست داری . با اینکه دوست داشتم خریدا قبل از هیاهوی روز عید تموم بشه ولی بازم خرید لباسای تو و بابایی موند روز آخر. روز اول عید همگی خونه خاله ژیلا نهار دعوت بودیم آخه پسر خاله پویا از روز دوم عید رفت اردوی کنکور خداکنه رشته خوبی قبول بشه. بعدش رفتیم خونه مامان بزرگ که اونجا هم پر از مهمون ب...
2 فروردين 1393

برف بازی

امروز صبح ساعت 11 با بابایی رفتیم پارک ملت .با اینکه 10 روزی میشه من و شما سرما خوردیم ولی شوق برف بازی نذاشت خونه بمونیم. چه خوبم شد که رفتیم کلی برف باریده بود و تو هم کلی ذوق کردی همش دوست داشتی رو برفا راه بری یا با دستت برفارو برداری و پرت کنی اینور و اونور. خلاصه بعد از یکساعت برف بازی با گریه مجبور شدیم از پارک بیرون ببریمت. اینم عکسای یه روز برفی قشنگ :   ...
12 دی 1392

دخترکم 2 سالگیت مبارک

آیدا جان دخترکم 2 سالگیت مبارک انگار همین دیروز بود که بدنیا اومدی اصلا باورم نمیشه 2 ساله دخترک مایی 2 سال با تمام شادیها و غصه ها زوزد زود گذشت . با تمام وجود دوستت دارم و بهترینها رو برات می خوام. عزیزترینم تولدت مبارک ...
7 آذر 1392