دل دردهای دخترکم
دیروز با علیرضا و آیدا رفتیم خونه خاله ژیلا . مامانی همیشه تو ماشین می خوابید ولی این دفعه تا رفت تو ماشین شروع کرد به گریه کردن .آیدا جون زیاد حالش خوب نبود دلش درد می کرد خیلی گریه کرد اصلا نمی تونستم آرومش کنم عزیزم خیلی درد می کشید و کاری از دست من بر نمی اومد. طفلکم همینطوری اشکاش می ریخت. امروز هم همونطوریه وقتی دلش درد می کنه شیر هم خوب نمی خوره اشتها نداره. خدا کنه این دل دردها زودتر تموم بشن . عزیزم زودتر خوب شو مامان خیلی برات غصه می خوره . ...
نویسنده :
ژاله
22:41