آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

ماه آسمون زندگی ما

گلم 21 ماهه شدی

آیدا جونم عشق مامان 21 ماهه شدنت مبارک . عزیزم تازگیها دویدن رو یاد گرفتی و تا میریم پارک شروع میکنی به دویدن و از خوشحالی جیغ می زنی. دیشب کلی با بابا تو پارک بازی کردی و اصلا خسته نشدی ساعت 2 با گریه خوابیدی. هفته پیش از طرف خانه کودک اردیبهشت زنگ زدن و گفتن کلاسات از 4 شنبه شروع می شه .جلسه اول تو راه خوابیدی و وقتی وارد کلاس شدیم با صدای بچه ها بیدار شدی و با تعجب به نی نی ها نگاه می کردی.طبق معمول از بچه های شلوغ کار فرار کردی و رفتی سوار تاب شدی. امروز هم جلسه دوم بود و چون ساعت 4-5 می خوابی دیر به کلاس رسیدیم . یه کاردستی جوجه درست کردیم البته من درست کردم و تو نگاه کردی بعدش کمی تاب بازی کردی و چند تا عکس تو حیاط گ...
2 شهريور 1392

هشت ماهگی آیدا خانوم ما

  دخترم هشت ماهگیت مبارک باشه . روزا با سختیها و شیرینیاشون تند و  تند می گذرن و تو هر روز بزرگتر می شی . هنوز نمیتونی بشینی باید بهت کمک کنیم تا چند دقیقه ای تعادلتو حفظ کنی.از چهار دست و پا رفتن هم خبری نیست فقط دور خودت می چرخی و رو دستات بلند می شی ولی نمی تونی خودتو جلو بکشی. تازگیها خیلی بد خواب شدی شبا تقریبا هر 2 ساعت بیدار می شی بعضی وقتا با تکون دادن تختت می خوابی بعضی وقتا هم یه دو ساعتی بیدار می مونی تا خوابت بگیره. خلاصه هنوز با خوابوندنت مخصوصا شبا مشکل دارم .تصمیم گرفتم شبا بهت شیر ندم تا راحت تر بخوابی . روزا هم چند ساعتی رو پام می خوابی . تقریبا هر روز با هم میریم پارک پریروز گذاشتمت رو تاب تا تنهایی تاب بخو...
20 مرداد 1392

دخترکم 20 ماهشه

دخترم 20 ماهگیت مبارک باشه باورم نمیشه 4 ماه دیگه دو سال میشه که دخترکم شدی . هنوز کلمه های زیادی نمیگی . به بابا می گی آبا به مامان هم آما، آب هم که کلمه مورد علاقته . دیروز به همه چی می گفتی نی نی وقتی هم یه چیز خوشمزه می خوری سرتو تکون می دیو می گی به به . به جوجه می گی جیه جیه .نمی دونم چرا به گربه می گی هین    به دوربین هم می گی چیک چیک و تا تودستم میبینیش ژست میگیری بعدشم میخوای ازم بگیریش که با کلی کلک قایمش می کنم.اگه یه عکس نی نی ببینی که خوابه فوری دستتو میاری جلوی دماغتو میگی سیس و صداتو میاری پایین. بابا که از سر کار میاد تا درو باز می کنه با جیغ شادی می ری به استقبالش و حتی نمیذاری لباساشو ...
5 مرداد 1392

جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ

  سلام به مامانای گل آیدا مثل خیلی از نی نی ها تو چشنواره نی نی شکمو شرکت کرده خوشحالم می کنید اگه بهش رای بدین و با یک پیامک ، عدد 363 را به شماره ی  20008080200  ارسال کنید. *** هر شماره موبایل تنها یکبار مجاز به ارسال پیامکه . از لطف شما ممنومم شاد و سلامت باشید.   ...
11 تير 1392

واکسن 18 ماهگی

عزیزم چون اینترنتمون قطع بود این مطلبو یکم دیرتر می نویسم . سه شنبه هفته پیش برای زدن واکسن 18 ماهگیت رفتیم خوشبختانه زود بیدار شده بودی و سا عت 8 با بابا اونجا بودیم . اول برای چک کردن قد و وزنت رفتیم که خدارو شکر همه چیزت نرمال بود : وزن : 10.5 کیلو قد: 83 سانت دور سر : 50 سانت بعدش رفتیم برای واکسن که یه کوچولو گریه کردی ولی زودی آروم شدی . وقتی رسیدیم خونه بهت استامینوفن دادم و 2 ساعتی خوابیدی . بیدار که شدی خدارو شکر همش اینور و اونور می رفتی و پات زیاد درد نمی کرد . شب چند بار بیدار شدی فردا صبحش هم یکم تب داشتی و پات یکم درد می کرد ولی بازم راه می رفتی و یکجا بند نمی شدی . خداروش...
13 خرداد 1392

خداحافظ پستونک

خداروشکر بالاخره بعد از مدتها از پستونک همراه همیشگیت جدا شدی . چهارشنبه وقتی بالای تخت واستاده بودی و پستونک تو دهنت بود شروع کردی به بازی با پستونکت که افتاد پشت تخت.جالبه که قبلش من هی بهت می گفتم پستونک اخه تو هم می خندیدی. منم از خدا خواسته تصمیم گرفتم دیگه بهت ندم . موقع خواب ظهر کلی گریه کردی تا خوابت برد یکم وسوسه شدم که برم برات بیارم ولی جلوی خودمو گرفتم عزیزم چون واقعا به نفعته که زودتر ازش جدا شدی. آخ که جدایی چقدر سخت بود شب خیلی بهتر از ظهر خوابیدی چون خیلی خسته بودی یکم گریه کردی و زودی خوابیدی. خلاصه اینطوری شد که از دست این پستونک سمج راحت شدیم. اینم پستونکات که نگهشون داشتم برای یادگاری . هو...
9 ارديبهشت 1392

اولین سفر آیدا و مامان و بابا

بالاخره بعد از مدتها 28 فروردین موفق شدیم سفرمون رو شروع کنیم . ظهر چهارشنبه به سمت نیاسر راه افتادیم من که خیلی برای مسافرتمون استرس داشتم ولی عزیزم خدارو شکر خیلی خوش سفری و اصلا تو راه اذیت نکردی حدود ساعت 4 رسیدیم نیاسر ، از آبشارش دیدن کردیم و به سمت کاشان راه افتادیم . شب به کاشان رسیدیم شام رو که خوردیم برای خوردن چای رفتیم نزدیک باغ فین که تو هم اونجا کلی کیف کردی و دنبال اردکا کردی. شب رو کاشان موندیم که خیلی خب خوابیدی و پنچشنبه صبح رفتیم باغ فین که واقعا دیدنی بود بعدش حمام فین و چند تا خونه قدیمی رو هم بازدید کردیم . عصر به ابیانه رفتیم و یه گشتی تو روستا زدیم که خیلی خلوت بود . شب رو تو هتل ویونا موندیم  1 ساعتی شب ...
8 ارديبهشت 1392

اولین قدمهای دخترکم

عزیزم تقریبا یه هفته میشه که شروع به راه رفتن کردی ، اولش خیلی با ترس راه می رفتی ولی الان خیلی بهتر شدی و با اعتماد به نفس بیشتری راه می ری .حالا که شروع به راه رفتن کردی باید بیشتر از قبل مراقبت باشم ، کنجکاویات هم شروع شده و دوست داری همه چیزو خودت تجربه کنی . خیلی دوست داری بیای تو آشپزخونه و به همه چیز دست بزنی مخصوصا به فندک گاز . یه ماهی درگیر جابجایی خونه و وصل اینترنت بودیم برای همین وبلاگتو دیر آپدیت می کنم . دختر گلم ایشااله قدمهات همیشه سرشار از موفقیت و شادی باشه . قصد داشتیم تعطیلات عید پستونک رو ازت بگیریم ولی موفق نشدیم مخصوصا که داری دندون جدید در میاری و بعضی شبا خیلی گریه می کنی. ...
27 فروردين 1392

دخترکم 14 ماهگیت مبارک

آ یدا جونم دیروز 14 ماهه شدی عزیزم بزرگ شدنت مبارک . هنوز دندونای بالا در نیومدن و الان 4 تا دندون پایین داری . یک هفته پیش شروع کردی به نی نی گفتن ولی فقط دو روز بعدش دیگه هر چی تلاش کردم نگفتی. عاشق خاموش کردن تلویزیون شدی خیلی تند چهاردست وپا می ری به سمت تلویزیون وقتی صدات می کنم آیدا برمی گردی می خندی و تند تر میری. هنوز نمیتونی خودت وایستی برای همین هر موقع که از یجا می گیری و بلند می شی استرس می گیرم که سرت بجایی نخوره . هر روز چند بار کتابای کتابخونه رو می ریزی زمین و کلی کیف می کنی خلاصه هیچی از دستت در امان نیست از سی دی رام و کیبورد کامپیوتر گرفته تا آیفون و کلیدای رو در و کمدا. تا از جلوی کا...
5 بهمن 1391

آیدا و شب یلدا

شب یلدا اول رفتیم خونه دایی بابک تا هانا فسقلی رو ببینیم . وقتی هانا رو بغل کردم یاد وقتی افتادم که قد هانا بودی خیلی کوچیک و نازنازی. هانا خیلی بامزه گریه می کرد آخی چقدر نی نی ها بی دفاع و ضعیفن . تو هم با تعجب هانا رو نگاه می کردی ولی یکم که گذشت می خواستی با دستت بگیریش و دائم دستتو باز و بسته می کردی یعنی که بدیمش بهت. بعدش رفتیم خونه بابابزرگ و کلی شیطونی کردی موقع برگشتن هم تا سوار ماشین شدی خوابیدی . ...
3 دی 1391