آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

ماه آسمون زندگی ما

کوچول موچول من

   دختر کوچولوی من این روزا خیلی خوب چهاردست و پا میری و دیگه سینه خیز رفتنو فراموش کردی . از حالت خوابیده هم می تونی بشینی .داری سعی می کنی رو پاهای خودت وایستی. دو سه روزه که دست میزنی مخصوصا وقتی که یه آهنگ شاد می شنوی یا یه صحنه از فیلمو که دوست داری می بینی . عاشق دست زدنات شدم کوچول موچول من .  حسابی بغلی شدی و تنها تو بغل من آروم میشی حتی دیگه بغل بابا نمیری طفلکی بابا . وقتی بغلمی و بابا باهات دالی بازی می کنه اونقدر ذوق زده می شی که نمی تونم نگهت دارم منم باهات کلی می خندم . امان از دندون در آوردن دندونای بالا هنوز کامل در نیومدن تو هم حسابی بیقراری بابا برات ژل دندون گرفته...
13 مهر 1391

10 ماهگی آیدایی

آیدایی امروز 10 ماهه شدی باورم نمیشه 2 ماه دیگه تولد 1 سالگیتو می خواییم جشن بگیریم . روزا تند و تند می گذرن و تو هر روز بزرگتر  می شی . جند روزه که چند قدم چهار دست و پا میری وقتی هم خسته می شی می خوابی رو زمین. ولی اگه یه چیز رو زمین باشه که خیلی دوسش داشته باشی مثل پستونکت با سرعت سینه خیز می ری و برش می داری و بیخیال چهاردست و پا رفتن می شی. دندونای بالا هم سرو کلشون پیدا شده ، خوابتم هر روز کمتر می شه شبها دائم بیدار می شی شاید به خاطر دندونات باشه. عزیزم این روزا خیلی از آینه خوشت میاد کلی برای خودت ذوق می کنی و دستاتو محکم رو آینه می کوبی .   خیلی هم ددری شدی هر کسی که دم در باشه می خوای بپری تو...
4 مهر 1391

عسل مامان بابایی

آیدا جان چند روز دیگه 9 ماهه میشی  . عزیزم چند روزی میشه که تقریبا بدون کمک می شینی و بااسباب بازیات بازی می کنی خیلی خوشحالم که میتونی بشینی حالا می تونی نشسته بازی کنی. خیلی بامزه سینه خیز میری  برای اینکه تشویق بشی از پستونک و نون استفاده کردم نزدیکت گذاشتمشون و تو با عجله خودتو کشوندی جلو و سریع پستونکتو گذاشتی دهنت .حرکتت خیلی بامزه بود من و بابا کلی از این کارت ذوق کردیم. از شیرین کاریهایی که می کنی : *یکی از انگشتاتو می ذاری زمین و دستتو دور اون انگشت می چرخونی *پستونکتو عمودی می ذاری تو دهنت ، بعضی وقتا هم تقریبا همشو می خوری *موقع خورن فرنی یا سرلاک تو قاشق فوت می کنی *وقتی بغلت می کنم موهای...
2 شهريور 1391

آش دندونی مامان بزرگ

دیروز رفتیم خونه بابا بزرگ چون مامان بزرگ آش دندونی برای شما پخته بود . قبل از رفتن عمه محبوبه اومد و یه لباس قرمز قشنگ هدیه آورد .  قربونت برم خیلی بهت میومد .تل سرتم قبل از رفتن خودم برات درست کردم . دست مامان بزرگ درد نکنه عجب آشی بود . مامان بزرگ ، خاله ها ژیلا و مریم ، دایی بابک و زن دایی بنفشه و دایی علی هم برات لباس هدیه گرفته بودن دست همشون درد نکنه. تو هم چون تو راه نخوابیده بودی حسابی اونجا شلوغ کاری کردی.عزیزم خیلی دوست دارم تو از هم چیز تو دنیا برام با ارزشتری. ...
10 تير 1391

اولین دندون آیدا گلم

عزیزم دیروز با بابا بردیمت برای چک کردن قد و وزن هفت ماهگی.خدا رو شکر بازم همه چی نرمال بود وزنت 7 کیلو و 750 گرم و قدت 70 سانت. از دیروز زرده تخم مرغ رو هم خوردی ولی خیلی دوست نداشتی.   بعدش گذاشتیمت خونه عمه منیره آخه من باید میرفتم دنبال کارای بیمه وقتی برگشتم عمه فاطمه هم اونجا بود بعد عمه فاطمه منو  صدا زد آخه اولین دندون کوچولوتو دیده بود من که اصلا باورم نمی شد خیلی خوشحال شدم بعد با بابا حسابی ذوق کردیم عزیزم اولین دندونت مبارک باشه . خداروشکردندونت  بدون مشکل دراومد و اذیت نشدی . به امید خدا بقیه دندوناتم همینطوری تند و تند بدون هیچ مشکلی در بیان . ...
6 تير 1391

نی نی دخملی هفت ماهه می شه

عزیزم روزا تند و تند می گذرن و تو هر روز بزرگتر می شی وقتی عکسای یک ماهگیت رو نگاه می کنم انگار خیلی بیشتر از شش ماه گذشته اصلا باورم نمی شه اون موقع حتی نمی تونستی درست ببینی دستات رو بی هدف تکون می دادی خیلی نحیف و کوچولو بودی حالا برای خودت خانومی شدی قیافتم حسابی عوض شده مامان و بابا رو می شناسی وقتی بابا از سر کار میاد حسابی بهش می خندی و با خنده های قشنگت ذوق زدمون می کنی . قربونت برم وقتی برای عکس گرفتن یک ، دو ، سه میگم بی حرکت می شی دیگه به عکس گرفتن عادت کردی .حسابی غلت می زنی و دور خودت می چرخی همش دوست داری بغلت کنم و خوب همه جا رو تماشا کنی انگار نه انگار که اینهمه خونه رو دیدی بازم برات جالبه و با دقت همه جا رو نگاه می...
3 تير 1391